رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخوردهر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخوردبا بدترین گناه، تفاوت نمی کندآن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخوردباید که شک کند به مسیرِ تقربشعاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخوردسگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمراز دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخوردخوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ایاز پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخوردزاهد به زُهد محض به جایی نمی رسددودِ چراغ اگر درِ این آستان نخوردشیعه نخوان هر آن که به نعمت قرین شد و...اندوهِ جیب خال
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخوردهر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخوردبا بدترین گناه، تفاوت نمی کندآن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخوردباید که شک کند به مسیرِ تقربشعاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخوردسگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمراز دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخوردخوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ایاز پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخوردزاهد به زُهد محض به جایی نمی رسددودِ چراغ اگر درِ این آستان نخوردشیعه نخوان
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخوردهر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخوردبا بدترین گناه، تفاوت نمی کندآن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخوردباید که شک کند به مسیرِ تقربشعاشق اگر که طعنه و زخم زبان نخوردسگ شهره شد به خوی وفا، چون تمام عمراز دستِ غیرِ صاحب خود، استخوان نخوردخوشبختِ واقعی است گدایی که لحظه ایاز پشت خانه ی گلِ نرجس تکان نخوردزاهد به زُهد محض به جایی نمی رسددودِ چراغ اگر درِ این آستان نخوردشیعه نخوان
پوریاى ولى، مردى بود قوى، قدرتمند و معروف.با تمام پهلوانان معروف زمان کشتى گرفت و پشت همه را به خاک رسانید.زمانى که به اصفهان رسید، با پهلوانان اصفهان هم کشتى گرفت و همه را به خاک انداخت.از پهلوانان شهر درخواست کرد بازوبند پهلوانى مرا مُهر کنید، همه مُهر کردند جز رئیس پهلوانان شهر که با پوریا هنوز کشتى نگرفته بود.گفت من با پوریا کشتى مى گیرم، اگر پشتم را به خاک رسانید بازوبندش را مُهر مى کنم.قرار کشتى را روز جمعه در میدان عالى قاپو گذاشتند ت
اگر
که مُهر قبولی به کارمان بزنی
سزد که فخرفروشیم بر
زمین و زمان
به تار موی عزیزت قسم
گل نرگس
محبت تو عجین گشته است
با دل و جان
به گوشه نگهت جمع ما
تبرک کن
بیاو مرحمتی کن به
جمع مشتاقان
مُهرنماز
غالباً مُهر نماز را از خاک تهیه می کنند ، و ما ضمن اینکه بر مُهر سجده می کنیم ؛ همین مُهر، درس و پیامی را نیز به ما گوشزد می کند ، او با زبان حال
به ما می گوید :
ای انسان وقتی پیشانی خود را بر من می گذاری ، به یادآور که اصل آفرینش انسان از خاک است و در نهایت به آغوش همین خاک
بر می گردی ؛ پس تو را یاد آور می شود که : اصلت و جایی که قرار است به آنجا روی ،
خاک است و از همین خاک سر بیرون می آوری
ای انسان وقتی به سجده می روی از بالا به پایین می آیی
نماز تمام شده بود. همه رفته بودند. من مانده بودم و او. هنوز هم توی صف های از هم پاشیده، نشسته ... مرا ... میل ماندن بود. میل هنوز نشستن. درست در همان صف ِ از هم پاشیده تا رسیدن اذان مغرب. اما به احترام همراه باید بلند میشدم.
سجده ای کردم با همان ذکر ِ همیشه ...
" چاره ی ما ساز که بی یاوریم // گر تو برانی به که روی آوریم ...؟ "
من ایمان آورده ی این شعر نظامی ام. سالهاست همدم بحران هاست ...
سر از مُهر که برداشتم، نفس عمیقی کشیدم.اول گیره ی روسری ام را باز کردم
لبانت
به ظرافتِ شعر
شهوانیترینِ بوسهها را به شرمی چنان مبدل میکند
که جاندارِ غارنشین از آن سود میجوید
تا به صورتِ انسان درآید.
و گونههایت
با دو شیارِ مورّب،
که غرورِ تو را هدایت میکنند و
سرنوشتِ مرا
که شب را تحمل کردهام
بیآنکه به انتظارِ صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سربلند را
از روسبیخانههای دادوستد
سربهمُهر بازآوردهام.
هرگز کسی اینگونه فجیع به کش
در عشق تو چون عاشق چشم بسته ترم من،پیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من!♥️
دیدی که کَسی خَسته شود از نفسِ خود؟پیشَم که نَباشی تو، از آن خسته ترم من!
من سوختم و مُهر زدم بر لبم از درد!گفتم تو نبینی که دَمی خسته ترم من!♥️
گفتم بکشم درد و پریشان نشوی تو ...گفتی که پریشان که نه! دلبسته ترم من!
در پاسخِ این جملهی خوبی که تو گفتی،باید که بگویم به تو وابسته ترم من!☺️
چِشمِ تو شده باعث این شعر و غزل هاپیش همه کس شاعرِ برجسته ترم من...☺️
#ضمیر #میم_پناه
دلنوشته های بهنام زرگر رامهرمزی:قصه خلقت را به ناحق شروع کرد آنکس که برندش حق است نمیدانم که موشم یا که آدمکه بایک بار آفرینش، صدهزاربارمی آزمایی مرا تا که محتاج یاریت میشوم تو به صلاحم لغو محتاج میکنی اگر لب به لب باز گشایم تااعتراضی نمایم به کردارتمُهر و موم سکوت برلبان میزنی من ازخیرت گذشتم بهشت و جهنم نمیخواهم فقط مرا به حال، حالم رها کنمن از فهمیدن هاپراز زجرم فقط مرا دیوانه ای نادان کن...۱۲۹/
گاهی برای پی بردن به یک اشتباه، باید تاوان سختی در زندگی پرداخت …مثل از دست دادن لحظه هایی از عمر که حسرتش تا ابد بر دلت باقی می ماند …مثل باختن زندگی و مالی که برای بدست آوردنش رنج ها کشیده بودی …مثل تنها شدن ،زخم زبان خوردن ها و یاحتی تحقیر شدن …آخر سر هم باید بروی مُهر تجربه را پای این اشتباهات بزنی !اشتباهاتی که تو را تغییر می دهد و دیگر آن من سابق نمی شوی
«این فصل را بامن بخوان باقی فسانه ست»
دنیا برای مهر ورزیدن بهانه ست
مُهر رسالت روی دوش مردمان خورد
بار امانت عشق،ردّش روی شانه ست
پیغام عشق آرید یاران صمیمی
هر عاشقی پیغمبری در این زمانه ست
آغوش بگشا دوست تا قرآن بخوانم
ادامه مطلب
سلام بانو
از چادری که سرم کردی
تا همیشه ممنونم
با اینکه داغدار بودی
با اینکه همه معتقد بودن من لیاقتشو ندارم
اما شما اون چادرو سرم کردی
با اینکه اندازم هم نبود
اما اندازم شد
با اشکایی که از داغ نبودن دخترت ریختم
فاطمه نام
فاطمه نامِ تو، که توی نوجوانی رفته...
مُهر و مِهر و نماز و اون مسجد قدیمی
و اون نمازی که هنوزم نتونستم دوباره مثلشو بخونم
دلم میگه به حرمت اسمم دعام کردی...
دلم راست میگه
میدونم
و هرچه بود تلخی و نفرت بود. نفرت؟ چرا نفرت؟ تلخی بس است. نفرت که چیزی نیست. نفرت را آسان میتوان رد کرد. آسان میتوان بخشید، آسان میتوان بخشود، اما نمیتوان که فراموش کرد. چشم پوشیدن، حتی محبت مجانی، این حتی وظیفه است. ولی تلخی. آی تلخی، تلخی. وقتی که روح تلخ میشود، تلخ میماند. کاری نمیتوانی کرد. تلخی انگ است. داغ است و مُهر و نشانهست. میماند. میشود هویت انسان. مانند رنگ چشم. هرچند رنگ چشم دنیا را رنگی نمیکند. ولی تلخی... تلخی. تلخی تص
سهراب آزاد در گفتوگو با خبرنگار برنا از شهرستان مُهر، با اشاره به عدم رسیدگی به وضعیت قرمز روستای چاه کبکان بخش اسیر تصریح کرد: چند روز است که فقط یک پزشک که خود از کمترین امکانات محافظتی_بهداشتی برخوددار است آن هم فقط برای یک ساعت با کمک 2 بهورز روستای چاه کبکان و شهرک امام در خانه بهداشت منطقه ما مشغول به رسیدگی به بیماران است؛ نکته جالبتر اینجاست که این پزشک سختکوش با خود هیچ دارویی نیز ندارد و خود از نظر ایمنی ایزوله نیست!
این مقام مسئول
قراره امروز علی بعد سه ماه بیاد خونه.
مامان که میدونه علی چقدر آش دوست داره از صبح حسابی تو زحمت افتاده.
زنگ مدرسه رو که زدن سعید فی الفور وسایلشو ریخت توی کیفشو با ذوق اومد طرف خونه به علی بگه امروز معلم یه مُهر صد آفرین بهش داده چون نمره نقاشیش ۲۰ شده وقتی رسید؛ خونه رو گذاشت رو سرش:«داداش علی داداش علی!» صدایی نشنید کیفشو انداخت کنار اتاقو دوید طرف آشپزخونه.
علی کجاس مامان
میخام بهش بگم چه داداش هنرمندی داره
مادر که داشت سبزی رو داخل آش میر
رمان : توله گرگژانر : تخیلی، تراژدی، عاشقانهنویسنده : *SHAKIBAgh*لحن : ادبیاز زبان: سوم شخص و اول شخصخلاصه :باید گشت به دنبال کسی که، بتواند عمرش را جاودانه سازد...تا دخترک بتواند با عشق او، با گرگینههای همخونش مبارزه کند!باید گشت...دنبال مردی خونخوار... خونآشامی که با او یکی شود.هرچند که دشمناند!رازی سر به مُهر که زندگی دخترک را احاطه کرده!آیا میتوان چشم به روی تمام دشمنیها بست و عاشق شد؟با ما همراه باشید.
هر پیامبر معجزهای داشت و *خدا* در این فکر که چه معجزهای برای خود برگزیند تا برازندهی مقام والایش باشد و اتمام تمام تلاشهای تفکری.
چه چیزی بهتر از موسی و عصایش، عیسی و دَمِ مسیحایش، محمد و کلامش؟ چه چیزی بالاتر و والاتر از اینها؟
در نهایت تصمیم بر این گرفت که خویش را در وجود *مادر* جلوهگر سازد و بر روی زمین پدیدار آید.
و به این طریق برای پیروان تمام ادیان حضور بی واسطهی خویش را فراهم ساخت.
همه چیز بر همه کس اثبات گشت و روند صدور مجوز مع
هر پیامبر معجزهای داشت و *خدا* در این فکر که چه معجزهای برای خود برگزیند تا برازندهی مقام والایش باشد و اتمام تمام تلاشهای تفکری.
چه چیزی بهتر از موسی و عصایش، عیسی و دَمِ مسیحایش، محمد و کلامش؟ چه چیزی بالاتر و والاتر از اینها؟
در نهایت تصمیم بر این گرفت که خویش را در وجود *مادر* جلوهگر سازد و بر روی زمین پدیدار آید.
و به این طریق برای پیروان تمام ادیان حضور بی واسطهی خویش را فراهم ساخت.
همه چیز بر همه کس اثبات گشت و روند صدور مجوز مع
مراقب خنده هات باش ، ممکنه بعضی وقتا با خنده ای که می کنی مُهر تاییدی بزنی بر رفتار اشتباه دیگری ، رفتار اشتباهی که با خنده ی تو بیشتر تکرار بشه و به هر نحوی دل کسی برنجه ، قُبحی شکسته بشه و گناهی صورت بگیره !
روز حسابرسیِ اعمال که می شه یهو می بینی توی پرونده اعمالت ، مواردی هست که هیچ جوره نمی تونی درکش کنی ، همش می گی خدایا من که این کارا رو نکردم و بعد هم جواب می شنوی که درسته که این کار رو نکردی ولی خنده ی تو ، لایک تو ، انتشار مجدد تو باعث شد ک
دور قلبم را مُهر و موم کرده ام !
که به این راحتی ها ؛
گشوده نمی شود این قفل!
آن جا که برایم بال پروازی باشد به بی کران
آن جا که دستی به سمتم دراز باشد بی هیچ دلهره ای
آن جا که مرا نه با دروغ ، نه با ستم
آن جا که مرا آنطور که هستم ؛
آنجا که مرا باور !
چقدر فنجان چای و نسیم صبحگاهیِ بهاری،
نم زده از باران شب می چسبد !
#فاطمه_جلائی_زاده
رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیلهرسیده با طمع بخشش از اله عقیلهبه هر دری زدم و عبد سر به راه نبودممرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیلهگناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتداگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیلهمرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخقسم به حرمت والا و جایگاه عقیلهخوشا به حال شهیدان جان فدایی زینبخوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیلهبه یاد قلب سلیم مدافعان شهیدشسلام می کنم امشب به بارگاه عقیلهبه روز حشر که مُهر سکوت بر لب خلق استحسین، ذکر لب ماست در پنا
بعد از اینکه فایل ترجمه شده رو نگاه کردم و در نهایت تعجب دیدم که فقط اسم و فامیلم درست نوشته شده؛ برای اقای محترم نوشتم که مردممون به حرام خوری عادت کردن.
توی ریزنمرات ارشدم همه ی نمرات اشتباه وارد شده.
توی دانشنامه به جای her نوشتن his.
یهویی وسط ریز نمرات یه درس اصلا وارد نشده.
ظاهرا بعضی جاها که ترجمه براشون سخت بوده ترجمه نشده.
اسم دانشگام اشتباه نوشته شده.
و هزار تا ایراد ریز و درشت دیگه.
دوباره خودم از نو نشستم همه رو درست کردم تا بهشون بگم
شما اشرف مخلوقات هستید
شماگل سر سبد و با ارزشترین مخلوقات خداوند هستید.
برداشت اشتباه از هویت واقعیتان نداشته باشید. از این افکاری که «ای کاش کمی بلندتر بودم و یا ای کاش ظاهر متفاوتی داشتم» دست بردارید.
شما توسط خبرهترین نقاش عالم هستی به تصویر کشیده شدهاید. هنگامی که خداوند شما را آفرید، با خود گفت: «فوقالعاده است. این شاهکار خلقت من است.» او مُهر تأیید خود را به شما زد.
ادامه مطلب
ولنتاین بهانه ای ست برای کسانی که دنیایشان خالی از شاملو و فروغ است
نه برای من که هر روز خدا بهانه می تراشم تا از حادثه ی چشمانت شعر بگویم
نه برای من که مُهر دوست داشتن ات درتمام صفحات تقویم ام حک شده است
علی سلطانی
هرقدر هم ساکت نشستن مشکلت باشدحرف دلت تا میتوانی در دلت باشد،اینقدر در گفتن دویدی، کولهبارت کو؟این سهمِ خیلی کم نباید حاصلت باشدحالا که اینقدر از تلاطم خستهای، برگرداما اگر خاکی بخواهد ساحلت باشدتا وقت مردن روی خوشبختی نمیبینیتا درد و رنج آغشته با آب و گِلت باشداحساس غربت میکنی وقتی که شوقی نیستحتی اگر یکعمر جایی منزلت باشداصلاً بگو کی در ازای شعر نان دادهیا خندهای، حرفی که شاید قابلت باشد؟از گفتنیها با تو گفتم، بعد از این
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
رسیده نوکر عاصی و روسیاه عقیلهرسیده با طمع بخشش از اله عقیلهبه هر دری زدم و عبد سر به راه نبودممرا بخر که شوم عبد سر به راه عقیلهگناه و معصیت از چشم پُر گناه می افتداگر به دل برسد لطف یک نگاه عقیلهمرا خلاص کن از جایگاه آتش دوزخقسم به حرمت والا و جایگاه عقیلهخوشا به حال شهیدان جان فدایی زینبخوشا به غیرت شیرانِ در سپاه عقیلهبه یاد قلب سلیم مدافعان شهیدشسلام می کنم امشب به بارگاه عقیلهبه روز حشر که مُهر
اول فکر میکردم اوج تجربه مشترک نماز خواندن من با لیلی این است که مُهر را بردارد و خندهکنان بدود آن طرف اتاق و یک جاهایی قایم کند که روی انگشت شست بروی سجده :دی بعد دیدم که نه! میتونه کل سجاده و گیره چادر و خود چادر هم بردارد و با خودش ببرد، گاهی این وسطها همراهِ من یه پارچهای، پیراهنی هم میانداخت سرش و قامت میبست و سجده میرفت، اینکه بروم سجده و روی کولم سوار بشه هم که دیگه نیازی نیست اشاره کنم :دی
امروز اما درخواست همراهی تک تک ل
بادبادکباز نوشتهی خالد حسینی
خالد حسینی «بادبادکباز» را زمانی مینویسد که کشور افغانستان یک جوّ سیاسی متغیر را از دههی ۱۹۷۰ تا حملات ۱۱ سپتامبر و پس از آن تجربه کرده است. بادبادکباز داستانِ عجیب و پیچیدهی دوستی میان امیر (پسر یک تاجر ثروتمند) و حسن (پسر خدمتکارِ پدر امیر) است تا زمانی که اختلافات فرهنگی و طبقاتی و آشفتگیهای جنگ آن دو را از هم جدا میکند. حسینی سرزمین مادریاش را طوری برایمان زنده میکند که پس از حملات ۱۱ س
یه روزی یه جایی توی زندگیاسیر یه تصویر بیتنشدی
تو از تو، ازون من رها و جدارهای رهاتر، کم از من شدی
به تصویر صورت توی آینهبه این دور باطل تبر میزدی
به سرمشق رایج تو دلبستگیهمش مُهر نامعتبر میزدی
تو میلاد پنهان یک شاپرکفراسوی احساس یک پیلهای
به حصر حقیقت بیا خنده کنتو یک واقعه در پس میلهای
تو از نبض این واقعه زندهایجدا از تنشهای پشت نقاب
به دنبال تسکین پیدا شدنبه دیدار خود خارج از این حباب
اگر تو مسیر پر از حادثهخم و پیچ جاده عذ
یه روزی یه جایی توی زندگی، اسیر یه تصویر بیتن شدی
تو از تو، ازون من رها و جدا، رهای رهاتر، کم از من شدی
به تصویر صورت توی آینه، به این دور باطل تبر میزدی
به سرمشق رایج تو دلبستگی، همش مُهر نامعتبر میزدی
تو میلاد پنهان یک شاپرک، فراسوی احساس یک پیلهای
به حصر حقیقت بیا خنده کن، تو یک واقعه در پس میلهای
تو از نبض این واقعه زندهای، جدا از تنشهای پشت نقاب
به دنبال تسکین پیدا شدن، به دیدار خود خارج از این حباب
اگر تو مسیر پر از حادثه،
و اکنون برادر!
ما در برابر این نظامهای حاکم،کوزه های خالی زیبائی شده ایم،که هرچه می سازند،می بلعیم.اکنون به نام فرقه،به نام خون،به نام خاک و به نام خود او و مخالف او،قطعه قطعه می شویم،تا هر قطعه ای،لقمه ای راحت الحلقوم دهان شان باشیم.تفرقه!تفرقه!پیروان او و مکتبش را به جان هم انداخته اند.این دشمن اوست.چرا در چنین سرنوشتی که بر جهان و بر ما حکومت می کند،با او دشمنی می کند؟چون او با دستِ بسته نماز می خواند و آن به این کینه می ورزد،که این با دستِ
سلام
نزدیک یک ماه از سفر اربعین میگذره اما هنوز دنبال نشونه ای هستم که برم گردونه به همون حال و احوال... از خوندن روز نوشت های آقای جواد موگویی که همچنان ادامه داره، تا خوندن کتابی که چند روز پیش اینترنتی خریدم، کتاب سر بر خاک دهکده، از خانم غفار حدادی، و همون دیروز که رسید گرفتم دستم، گفتم براتون بنویسم، شاید کسی دلش هنور مونده تو کربلا!
سر بر خاکِ دهکده
دو ساعت است که در ورودی کربلا نشسته ایم؛ اما دوستان هنوز پیدا نشده اند. تلفنشان خاموش است.
آموزش همگانی ویروس کرونا:
http://corona.irimc.org
موارد زیر بطور جدی و حتمی ممنوع شود:▪️مهمانیهای غیرضروری▪️استعمال قلیان در سفره خانه▪️استفاده از توالت عمومی▪️مصرف غذاهای بیرون و رستوران ها▪️دست دادن و روبوسی▪️استفاده از لوازم بازی و ورزشیِ پارک ها و باشگاه ها و دستگاه های شهربازی▪️استفاده از مِترو و اتوبوس ▪️استفاده مکرر از دستگاه های عابربانک▪️استفاده از تاکسی و سواریهای غیرشخصی▪️خرید حیوانات زنده ▪️استفاده از گوشی های
برای اینکه فیلم پیچیدهای را بفهمی تنها راه این است که همهچیز را در ابتدای کار به شهود بسپاری. شهود جریانِ اصلی را بهدرستی پیدا میکند مگر اینکه ذاتا آدم احمقی باشی، و حماقت، مُهر فقط بر ذهن و قوه ادراک نمیزند که بر چیزی که جان مینامیم هم، بر شهود هم، بر عاطفه هم. فرض میکنیم جریان اصلی را یافتی؛ حالا باید خوب عناصر را به ذهن بسپاری و «نسبت»شان با جریانِ اصلی را پیدا کنی. هرکدام ممکن است بهنوعی جریانِ اصلی را تبیین کنند؛ ممکن است جر
... راستش گاهی آنقدر چیزی خوره ذهنت می شود که می خواهی جایی
فریادش زنی، با رهگذری درد و دل کنی، تداعی کنی میل های بی کرانه ات را، پای پوشی
به تن کنی و راه بی پایانی را آغاز، مسخ شوی به سنگی، چوبی، برکه ای و یا قطره آبی
که فرو می ریزد از گوشه چَشمی. من اما می نویسم. می نویسم و مچاله می کنم و می
سپارمش به باد، یا به آبی روان و یا به تاریخ های نانوشتهِ سر به مُهر. گاهی اما
هر چه دور اش می کنم، هر چه می رانم اش، می چرخد و می چرخد و باز می گردد سر جای
نخستین
{پرسش و پاسخ مهدوی - شماره 30}
قضیه چاه مسجد جمکران چیست؟
پاسخ:
عریضه نویسی به عبارتی توسل کردن و تقاضای حاجت از خدا، ریشه در روایات دارد. محدثِ قمی در منتهی الآمال مینویسد: هر کس در ضریح ائمه کاغذی را ببندد و مُهر کند و آن را در نهر یا چاه آب و یا برکه ای بیاندازد و به نیت حضرت مهدی حاجت خود را ذکر کند، آن بزرگوار عهده دار برآورده شدنِ حاجت وی میشود.
بر همین اساس چاهی در مسجد جمکران وجود دارد. اما این چاه خصوصیتی ندارد و انسان میتواند برای توسل
رفاقت، برای خودش صورتی دارد و محتوایی...
صورتش صمیمیت و راحتیست و محتواش؛ اطمینان داشتن و بهدل بودن. اگر آن صورت از این سیرت بیشتر باشد، اساساً رفاقتی وجود ندارد.
حجم رابطههای دوستانهی مبتذلی که دور و برمان هست و خیلیهایمان مبتلایش هستیم برای همین است؛
صمیمیتی بیش از آن مقداری که دو طرف هم را قبول دارند و به هم دل دادهاند. چه بهتر که صورت و محتوا با هم بخواند.
دستِ کم میشود در ذهن الک بر داشت و روابط رفیقانه را از غیر آن سوا کرد. هم
سوال:
آیا بوسیدن مهر و ضریح و .... و یا گذاشتن مهر در نماز یا طواف دور ضریح و اموری از این قبیل.... همانطور که وهابیت معتقد هستند، شرک محسوب میشود؟
پاسخ:
در نگاه شیعه، اموری از این قبیل کفر و شرک محسوب نمیشود، زیرا اشتباهی که در نظر شبهه کننده وجود دارد خلط بین مسجد و مسجود، معبد و معبود است. مُهر، مسجد (محل سجده) است نه مسجود تا بگوئیم پس این مسجود(مهر)، در کنار مسجود دیگر یعنی خداوند متعال قرار گرفت، پس شرک و کفر است. اگر این چنین بود هر اهل نما
رفاقت، برای خودش صورتی دارد و محتوایی...
صورتش صمیمیت و راحتیست و محتواش؛ اطمینان داشتن و بهدل بودن. اگر آن صورت از این سیرت بیشتر باشد، اساساً رفاقتی وجود ندارد.
حجم رابطههای دوستانهی مبتذلی که دور و برمان هست و خیلیهایمان مبتلایش هستیم برای همین است؛
صمیمیتی بیش از آن مقداری که دو طرف هم را قبول دارند و به هم دل دادهاند. چه بهتر که صورت و محتوا با هم بخواند.
دستِ کم میشود در ذهن الک بر داشت و روابط رفیقانه را از غیر آن سوا کرد. هم
یکی از موانع هدایت انسان، حرام خواری است.
خوردن مال حرام باعث میشود که چشم و گوش انسان نسبت به دیدن و شنیدن حقایق کور و کر شود و قلب او چنان قساوت پیدا کند که حتی هدایت گری های امام معصوم نیز در او اثر نگذارد.
بر پایه برخى از گزارش ها در روز عاشورا هنگامى که امام حسین علیه السلام با کوفیان، اتمام حجّت میکرد و آنها با ایجاد سر و صدا، تلاش مى کردند که از سخنرانى ایشان ممانعت کنند، امام علیه السلام حرامخوارى آنان را عاملی برای نافرمانی و استن
دیروز که شیرینی به دست رفتم دانشکده پزشکی، حس میکردم دارم رو ابرا راه میرم. وقتی از اتاق دانشجوها مُهر پیدا کردم، تو آزمایشگاه سجاده پهن کردم و نماز شکر خوندم، انگار داشتم خواب میدیدم. وقتی از دکتر ع. با لحن شیطنتآمیزی پرسیدم "حالا از کی بیایم سر کلاس؟" جملهای رو تکرار کردم که قبل از این هزار بار تو ذهنم تکرار شده بود. بهش گفتم کمکم کردین به آرزوم برسم، خدا بهتون خیر و طول عمر با عزت بده. همه خوشحال شدن از اینکه دانشجوشون شدم. همه یعنی دک
مثلِ کویر کهآب را باور نمیکند
من مدتیست خواب را باور نمیکنم
موهات را در مقنعه هم گیس کن که من
این پوششِ حجاب را باور نمیکنم
اَعمال تو اگر تماماً هم کلیشهای ست
مِن بعد کارِ ناب را باور نمیکنم
مجبور یعنی؛ مرده ،ولی درخصوصِ تو
من حقِ انتخاب را باور نمی کنم
از شعرها نپرس، نمیپرسم از خودم
حتی همین جواب را باور نمیکنم
در سینه بیحساب به خودم مشت میزنم
از علمها حساب را باور نمیکنم
آیا گناهکار خودمم توی انزوا ؟
آری خودم ثواب را
سه-چهار ماهی است حواس پَرتی به سراغم آمده و به شدت آزارم میدهد!هفته ی پیش که امتحان دادم کارت ورود به جلسه ام را توی جیب پالتویم گذاشتم که برای امتحان بعدی که دقیقا میخواستم همین پالتو را بپوشم یادم نرود و همراهم باشد و دیگر کارت ورود به جلسه را از توی جیبم بیرون نیاوردم تا دیشب که میخواستم همان پالتو را بیندازم توی ماشین لباسشویی و اصلا یادم نبود که کارت ورود به جلسه توی جیبم است،پالتو را انداختم توی ماشین لباسشویی و بعد خشک کُن، بعد آوردم
سه-چهار ماهی است حواس پَرتی به سراغم آمده و به شدت آزارم میدهد!هفته ی پیش که امتحان دادم کارت ورود به جلسه ام را توی جیب پالتویم گذاشتم که برای امتحان بعدی که دقیقا میخواستم همین پالتو را بپوشم یادم نرود و همراهم باشد و دیگر کارت ورود به جلسه را از توی جیبم بیرون نیاوردم تا دیشب که میخواستم همان پالتو را بیندازم توی ماشین لباسشویی و اصلا یادم نبود که کارت ورود به جلسه توی جیبم است،پالتو را انداختم توی ماشین لباسشویی و بعد هم خشک کُن، بعد آو
این چند روز حسابی درگیر کار کَنده کاری و لوله کشی برای تنها اتاق خونه بودیم ، بهرحال هوا داره روز به روز سرد و سردتر می شه و نیاز به بخاری توی اتاق هم به شدت احساس می شد .. جایی که برای هواکش بود رو شروع کردیم به کندن تا رسیدیم به سقف ، با یه تیزبر که می تونم بگم حداقل 10 کیلو بود و با هیکل ورزشکاری :| داشتم از زیر به سقف ضربه می زدم تا برسم به پشت بوم دیدم کار خیلی سختی هست و رفتم بالای پشت بوم که از اونجا ضربه بزنم . سنگینی تیزبُر و وجود جاذبه زمین با
می خواهم شمارا فرا بخوانم،فرا بخوانم به شمردن دفعه هایی که مُردید و زنده شدید،افتادید و برخاستید،آویخته شدید و نجات یافتید.حال فکر کنید،چند بار مرده اید؟حرف هایی که میخواهم بزنم تلخ است برای شنیده شدن،شاید هم تندی اش پرده ی ذهنتان را سوراخ کند،شاید حتی به پایان هم نرسد!
من دختری از جنس باد هستم،پرگشودن را یاد گرفته ام،آنقدر پر زدم که روزی با باد یکی شدم،همبسته شدم،من باد شدم!اما برای باد شدن باید بارها مُرد و زنده شد،باید بگویم:بسیارند دخ
هر طرف که دل اشارت کردشان
میرود هر پنج حس ،دامنکشان (ناز و کرشمه)
دست و پا ، در امر دل اندر مَلا (ظاهر)
همچو اندر دست موسی آن عصا
دل بخواهد پا در آید زو به رقص
یا گریزد سوی افزونی ز نقص
دل بخواهد ،دست آید در حساب
با اصابع (انگشتان) تا نویسد او کتاب
دست در دست نهانی مانده است
او درون، تن را برون بنشانده است
گر بخواهد، بر عدُو ماری شود
ور بخواهد بر ولی یاری شود
ور بخواهد، کفچهای( کفچه، قاشق) در خوردنی
ور بخواهد، همچو گرز دَه مَنی
دل
١٣٩٧/٨/١۵
ناشناختهها همیشه باورپذیر تر اند. در هر زمان، بی هیچ محدودیتی در هر قالبی میگنجند. با تمام چشمها مینگرند، با تمام صداها سخن میگویند، از تمام صداها شنیده میشوند، از تمام راهها میرسند، با تمام راهها دور میشوند. و من، تمام این مدت با ناشناختهات زندگی کرده بودم؛ ناشناخته ات را با هزاران چهره، هزاران نام، هزاران هویت مجسم کرده بودم. اشکهایش را دیده بودم، و لبخندهایش را، حرفهایش را شنیده بودم و این ندانستن، اگرچه
همیشه برام سوال بود ک چرا میگن در دوره آخرالزمان دعای غریق رو زیاد بخونید:
« یا ألله یا رحمن یا رحیم یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک »
ب عبارت دعا ک نگاه می کنم، ذکر یا مقلب القلوب هست و ثبت قلبی. قلب. تثبیت قلب. انقلاب قلب.
پس دوره آخرالزمان قلب گرانبها میشه. ارزشمند.
مگه قلب چیه؟
مگه منظور این قلب صنوبری هست ک اکثر افراد میگن آخ قلبم؟ قلبم درد می کنه. قلبم تیر می کشه. رگهای قلبم گرفته.
اینها قلب ظاهری و جسمی و مادیه.
اما انقلاب قلب و تثبیت ق
میپرسه اولین کشیک دردونه دکتر ساسان چطور بود و دو تایی ریسه میرن از خنده. یاد ارتوپدی دوره استاجری میوفتم که روی نزدیک ترین صندلی به دکتر میشستم و نوت برمیداشتم و شلوغ میکردم و بسیار مورد لطف دکتر بودم! البته این به دلیل علاقه م به ارتو یا دکتر نبود. اساسا من سر همه درمانگاه ها همینجوری بودم به جز اونهایی که اساتیدش تهدید جانی برامون محسوب میشدن. دلتنگ استاجری میشم و خوش گذشتن هاش. و در نهایت یکی از دلایل بهم خوردن رابطه م همین بود. بله اینکه م
دل نوشته ای برای رمضان
در عصر آهن و دود ، در گیر و دار گرفتاری ها ، در فضاهای مسموم ، با دل های تکیده و مجروح ،به دنبال یک هم نفس بودیم . در جستجوی فضای عطر انگیز که دل هایمان را جلا دهد .
دل های زنگار گرفته ، دل های محجوب که از اصل خود دور مانده اند . در این غربت باشکوه ،
رمضان از راه می رسد ، با کوله باری از معرفت و معنویت ، روز و شبش لبریز عاطفه و مهر
زلال وحی در لحظه هایش جاری است . دقایق و آناتش سرشار از تسبیح و ذکر حضرت حق
بیایید با او دست د
این لیلۀ قدر است که در حال شروع استماه است و درخشندهتر از صبح طلوع استدریاست و در شور قیام است و رکوع استآرامش طوفانی او عین خشوع استحوراست و سجادهاش از بال فرشتهستبا هر مَلَکی تحفهای از باغ بهشت استیا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائکتو قدری و روح همه حَلَّت بفنائکدر دست تو سررشتۀ تسبیح ملائکدر خانۀ تو گرم طوافاند یکایکآمد مَلَکی و خبر از عطر اذان دادگهوارۀ فرزند تو را باز تکان دادای آبروی مسجد و محراب و مناجات!مِهر تو شده مُهر قبولی
تنافس
راستی تنافس به چه معناست؟
این واژه یکی از واژه های زیبای قرآنی است؛
«خِتامُهُ مِسْکٌ وَ فِی ذلِکَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ»
«مُهر آن از مشک است و پیشدستىکنندگان در آن بر یکدیگر پیشدستى مىکنند»( مطففین: 26)
تنافس از خانواده نفیس است. در واقع تنافس به معنای سبقت گرفتن در امور و اعمال نفیس و ارزشمند است.
آیات قبل ویژگی های بهشت و نعمت های آن را بر می شمارد، و این آیه با واژه فلیتنافس به معنای ضرورت پیشی گرفتن مؤمنان از یکدیگر در
«غمی
است که قلب مرا میفشارد، عذابی است که از دستش راحتی ندارم و نمیدانم تا چه وقت
اینچنین خواهم بود، خدا میداند، روز و شب مثل کسی که خوره در جسدش افتاده باشد
ناراحتام، قلب من مشتعل است بدون اینکه کسی بداند چه آتشی در آن شعله میکشد.
اختیار اگر دست من بود، هیچوقت دچار چنین عذاب و شکنجهای نمیشدم ولی به خدا،
اختیار دست من نیست. هرچه هست تو هستی تو، تو ... تنها تو... ».*
کاش در
عصر نامه میماندیم؛ در عصر قلم و کاغذ و کلمه، عصر مُهر و
«غمی
است که قلب مرا میفشارد، عذابی است که از دستش راحتی ندارم و نمیدانم تا چه وقت
اینچنین خواهم بود، خدا میداند، روز و شب مثل کسی که خوره در جسدش افتاده باشد
ناراحتام، قلب من مشتعل است بدون اینکه کسی بداند چه آتشی در آن شعله میکشد.
اختیار اگر دست من بود، هیچوقت دچار چنین عذاب و شکنجهای نمیشدم ولی به خدا،
اختیار دست من نیست. هرچه هست تو هستی تو، تو ... تنها تو... ».*
کاش در
عصر نامه میماندیم؛ در عصر قلم و کاغذ و کلمه، عصر مُهر و
سه قبله، یک مقصد!
روز سوم بود و طبق معمول رفته بودم میهمان سفره ی دلها باشم.
بلوچستان است و هزار درد. جنوب کشور است و هزاران بغض.
گاهی فکر میکنم مردم این خطه، چقدر آگاهانه و دلسوزانه شکیبمند و سازگار اند.
لابهلای آن غمهای تلخ، چشمان مادر خانه را که به لبخند ممتد و شیرینی ختم شد، دنبال کردم.
رسیدم به شیطنت دو پسربچه اش که از لحظه آمدن، برای نشستن در کنارم، تسلیم ناپذیرانه در پیکار بودند.
جنگشان بر سر منافع نبود، چون اینبار اتفاقا دس
وجود 13 میلیون برگ سند تاریخی دوره صفویه تا عصر حاضر در مرکز اسناد آستان قدس رضوی، شهر مشهد را به قطب اسناد پژوهی و پژوهش های تاریخی تبدیل کرده است. از جمله اسنادی که در این مرکز نگهداری میشود، مجموعهای از اسناد تاریخی با مُهر و دستخط امیرکبیر است که در این مجموعه تعداد چهار برگ سند معتبر با مهر و دستخط وی نیز دیده میشود. این اسناد مربوط به سالهای 1264 و 1268 است؛ یعنی زمانی که امیرکبیر صدراعظمی ایران در زمان ناصرالدینشاه را برعهده داشته
کماکان واهمه دارند اشباح ازآن اندیشه پاک و زلالت
چه کردی با جهان مردگان توکه چشم زندگان مست و خمارت
تو رفتی و نرفتی از دل مازدی تیری و دل ها شد شکارت
کنون نام تو را آهسته خواندهمان شخصی که بوده هم قطارت
به دست کوزه گر خاک گلویتشده سوتک گران است این عمارت
همانا می رسد برگوش جان هاصدای سوتک تو پر حرارت
دم گرم و خوش تو پخته ما را شده کودک جوان و با جسارت
هر آن نادان که حق را کرده قربانبه پای مصلحت دیده خسارت
توئی آن عاشق جان داده در نورولیکن این
من یه کبوترم تو حرم تو
آب و دون میخورم از کرم تو
امشب دل منو صحن تو برده
مُهر خادمیتون به سینه خورده
ای آسمونیترین، سلطان ایران زمین
امشب دستامو بگیر، امشب گداتو ببین
آقای مهربونا، خورشید آسمونا
جون جوادت امشب، نگاه کن به جوونا
السلطان ابالحسن، آقا شمایی عشق من
ادامه مطلب
من یه کبوترم تو حرم تو
آب و دون میخورم از کرم تو
امشب دل منو صحن تو برده
مُهر خادمیتون به سینه خورده
ای آسمونیترین، سلطان ایران زمین
امشب دستامو بگیر، امشب گداتو ببین
آقای مهربونا، خورشید آسمونا
جون جوادت امشب، نگاه کن به جوونا
السلطان ابالحسن، آقا شمایی عشق من
ادامه مطلب
میرسیم به مبحث شیرین مقبول بودن یا تحسین شدن.
همه دوست دارند مقبول دیگران باشند. از همه موجودات کرهی زمین، من این مورد را بیشتر از هر چیزی میخواهم. دوست دارم زیباترین، باهوش ترین، بی عیب و نقص ترین آدم باشم. نه که در کل دنیا. چون یک روز که دراز کشیده بودم و موهای خشکم را نوک انگشتم می پیچاندم، فهمیدم این غیرممکن است و دست بالای دست بسیار. ولی همچنان جزء رتبه اول فانتزی هایم است.
اما سعی میکنم در جمع کوچکی که هستم بهترین باشم. تحسینم کنند
تقریبا میتوانم بگویم پروژه گلخانه ( که در جریانید با برادرم دو سال است درگیر آن هستیم) با شکست مواجه شد. الیته خیلی وقت است این را فهمیده ام اما نمیخواستم گردن بگیرم.
اجارهای بودن ملک، انتخاب یک محصول نسبتا خاص، کم بودن سرمایه و برخی اشتباهات کاری عوامل اصلی بودند. اما همهی اینها کارگر نمیشد اگر بازار آلوئه ورا خراب نمیشد. اصلی ترین دلیل خراب شدنش این بود که مدت زیادی شکر در کشور کمیای و نایاب شد. و مورد استفاده عمده ی آلوئه ورا در کش
دیدار بین تیمهای استقلال و پرسپولیس تهران در چارچوب بازیهای هفته نوزدهم لیگ برتر قرار است از ساعت ۱۵:۳۰ روز پنج شنبه به میزبانی ورزشگاه آزادیبرگزار شود.
این مسابقه قرار بود طبق برنامه ریزی اولیه سازمان لیگ از ساعت ۱۷ برگزار شود که با یک ساعت و نیم تغییر زودتر برگزار خواهد شد.
شنیده میشود تلاش مسئولان برگزاری این مسابقات تغییر مجدد ساعت برگزاری این دیدار است و پیش بینی میشود این بازی حتی ساعت ۱۴ روز پنج شنبه برگزار شود!
برای ج
یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیرمن دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر
بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکناین صدف را از کف شنهای ساحل پس بگیر
ای خدایی که برایم نقشه دائم میکشیبرق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر
من خودم گفتم فلانی را برایم جور کنپس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر!
مِهر او بر گِرد من میپیچد و میپیچدممُهر مارت را از این حوریشمایل پس بگیر
در مسیر خانهاش دیشب حریفان ریختندنعش ما را لااقل از این اراذل پس بگ
حُب الحسین رشتۀ تحصیلی شـــماست
دانشسرای عشق و جنون شهر کربلاست
در مبـحـث حسـین شـنـاسـی مـوفــّـقـید
موضـوع بـحث سینه زدن پای روضههاست
تــا روز حـشر مــدرکتــان را نـمیدهـند
بــرگ قبــولی هــمه در پــــوشۀ خـداست
پــاییـن کــارنــامۀ هــر کـس نوشته اند
ایــن مُـهر سرخ، مُهر شـهنشاه کـربلاست
مـحــشر کـنـار درب جـنــان داد میزنیــد:
مــردم نـدیـده ایـد کــه آقـای مـا کجـاست؟!
تنها به عشق اوست که اینجا رسیدهایم
شماره یک: کارمند یکی از مراکزی هستم که در تمامی شهرهای ایران شعبه دارد. در این مرکز از چندین سامانهی تحت وب مختلف استفاده میشود، سامانهی حقوقی، سامانهی آموزش ضمن خدمت کارکنان، سامانهی ارزیابی عملکرد کارکنان، سه سامانهی مختلف دانشگاهی که از قضا همزمان هر سه فعال هستن! و چندین سامانهی کم اهمیتتر دیگر.
این هفت، هشت سامانه بر خلاف آنچه باید، از هم کاملا مجزا هستند. حتی در ظاهر و رابط کاربری این سامانهها هیچ اشتراک و شباهتی وجود
یادتان که نرفته است اسفند ۹۸، کرونا بهشکل قطرهچکانی در ایران رسانهای و حال آنکه، جنازهبرجنازه در بیمارستانهای قم و رشت تلنبار شده بود و با بازگویان و نشر و بازنشردهندگان مطالب و کلیپهای کرونایی برخورد از نوع شدید میکردند و بر فراگیریِ کرونا بهنوعی مُهر کتمان میزدند و چندی بعد هم با پای احتیاط، پرشتاب از ترس اوضاع نابهسامان اقتصادی، درِ بازار را باز کردند و حالا که پاک اوضاع بیخ پیدا کرده، دولت کریمه، آشکار، بر دهنهی
زیاد اتفاق می افتد که رفتار و کردار دیگران باعث تعجب ما می شود، حتی افراد و نزدیکانی که سالها است با آنها دوست هستیم یا باهم زندگی می کنیم . رفتارشان را درک نمی کنیم و زبان به نصیحت می گشایم . نصیحتی اکثرا بی فایده . زیرا یا در زمان نامناسب ( زمانی که طرف آمادگی شنیدن ندارد) و یا با زبان نامناسب (گفتار رک و مستیقیم) شروع به پند و اندرز می کنیم که بی فایده یا کم فایده است.
خوب و بد مطلق وجود ندارد ، بلکه نسبی است(نسبت به اکثریت جامعه) . مولوی در مثنوی
سلام
برخلاف اغلبِ مراسمهایی که به پُستمون میخوره و به موقع با عروس و دوماد میرسیم تالار، اونشب حدود یه ساعت زودتر از دختر شمسی خانم و تازه دومادش رسیدیم و جز بابای دوماد و پرسنلِ تالار، هیچ بنیبشری تو اون سرما، اونجا نبود.
وسائلو دادم به همسر که ببره تو سالنِ خانمها و بهش گفتم میرم نماز.
به یکی از پرسنل گفتم داداش نمازخونه کجاست؟
گفت بیا.
منو برد تو یه یه سوله که هم انبار بود و هم پارکینگِ وسائل نقلیه خودشون. گفت بپا به چیزی نخوری. گفتم چ
شبکه های اجتماعی
هر از گاهی چند بار انتشار ویدئویی در شبکه های اجتماعی ذهن کاربران را به خود مشغول می کند؛ فیلمهایی مختلف در زمینه های گوناگون که که هر کدام رازی در خود نهفته دارند، اسراری که برخی از آنها مدتی بعد فاش میشوند و بعضی دیگر تا ابد سر به مُهر خواهند ماند.
یکی از این ویدئوها مربوط به دختری است که وارد آسانسور میشود و لحظاتی بعد که به خاطر نقص فنی درب آسانسور با اختلال مواجه میشود، در کمال ناباوری از در بسته عبور و آسانسو
آخر نوشت: اَه باز طولانی شد.
دیروز نماز ظهر تو یه مسجدْ تو یه محله ی غریب بودم. موقع اذان تازه رسیده بودم وضو خونه و چیزی حدود 100 متری هم فاصله داشت تا خود مسجد. دوتا شیر آب و یه عالمه آدم.
واسادم تا نوبتم بشه. آب هم یخ، هوا هم سرد، باد تندی هم میوزید. پیرمرده از سرما دندوناش میخورد به هم . اومد کنارم تا مسح پاهاشو بکشه. سلام کردم و گفتم: حاجی غصه نخوریا تو این شرایط وضو گرفتن، ثوابِ هفتاد سال عبادت و ده تا حج واجب داره.
پای چپش رو هنوز نکشیده بود،
با توجه به درخواست تعدادی از مربیان حفظ قرآن کریم، گروه فنی وبلاگ «به روز با قرآن» تصمیم گرفت کارت های امتیاز، مخصوص کلاس های حفظ قرآن را برای اولین بار، طراحی و به رایگان در خدمت شما بازدیدکنندگان گرامی قرار دهد.
قرآن آموزان وقتی که با آمادگی کامل در کلاس های قرآن آماده میشوند، و به نحو احسن برنامه خود را تحویل میدهند، از گرفتن بازخوردهای تکراری و شفاهی گاه خسته میشوند! و همین میشود موجب از دست دادن انگیزه و دلسردی آنان.
از این رو بر مربی ل
سالی که نکوست ، چهار فصلش را از چین بیاوریم
صُفرهء زیرین تا به هفت سین دیرین را از چین بیاوریم
زشت است اینکه گیرهء سر از چین بیاوریم
کبریت های بی خطر از چین بیاوریم
کِشت و زراعت کفر است، برنج از چین بیاوریم
خشت خشتِ هر دیوار و عمارت ، از چین بیاوریم
ماهواره حرام ، نصاب کافر و شغلش جرم است
دیش و ال ان بی تا به رسیور را از چین بیاوریم
کل مایحتاج ، خروارها خواروبار تا میوه و تره بار
از شیر مرغ تا زهره مار، همگی را از چین بیاوریم
از قبله نما
آخر نوشت: اَه باز طولانی شد.
دیروز نماز ظهر تو یه مسجدْ تو یه محله ی غریب بودم. موقع اذان تازه رسیده بودم وضو خونه و چیزی حدود 100 متری هم فاصله داشت تا خود مسجد. دوتا شیر آب و یه عالمه آدم.
واسادم تا نوبتم بشه. آب هم یخ، هوا هم سرد، باد تندی هم میوزید. پیرمرده از سرما دندوناش میخورد به هم . اومد کنارم تا مسح پاهاشو بکشه. سلام کردم و گفتم: حاجی غصه نخوریا تو این شرایط وضو گرفتن، ثوابِ هفتاد سال عبادت و ده تا حج واجب داره.
پای چپش رو هنوز نکشیده بود،
مارماهی
سفیر جدید ژاپن در ایران، در جشن هشتادوپنجمین سال تولد امپراطور ژاپن، که در محل سفارت ژاپن در تهران برگزارشد، شعبدهبازی کرد.
میتسوگو سایتو، در ابتدای برنامه، با تبدیل یک تلفن پاناسونیک به دو بمب
اتمی، موجب حیرت و شادی حضار شد و آنها را برانگیخت. وی سپس با کشیدن
دستمال روی بمب ها، قصدداشت تا آنها را منفجر کند و یاد و خاطره بیش از
دویستهزار کشتهی بمباران اتمی ناکازاکی و هیروشیما را زنده نگه دارد که
با ممانعت حاضرین مواجه
سی اف اس (CFS)
استفاده از فولاد به قرنِ نوزدهم بر می گردد، فولاد که طی این سال ها ثابت کرده مردِ میدان است و حرف ها دارد برای گفتن، این روز ها به پایِ ثابت صنعت ساختمان بدل شده و در بیشتر آسمان خراش ها، ردپایش کاملا مشهود است.
انعطاف و شکل پذیری همان برگ برنده ای است که فولاد بدان می بالد و به واسطه اش، جای پایش را در صنعت محکم و محکم تر ساخته است.
اگر مقاومت را به مزایای فولاد بیفزاییم و اجرای سریع را در ادامه لیست بیاوریم.
ما نیز مُهر تأیید خواهیم
"من فکر میکنم لایهی “ارزشها” در زندگی، قابل تقلید نیست و حتی برای اون نمیشه چیزی از جنسِ «نقشه راه» ارائه کرد.
شاید بشه الگویی رو که ادگار شاین برای فرهنگ سازمانی مطرح میکنه، برای زندگی فردی هم مطرح کرد:
سطح اول: مفروضاتی که هر یک از ما در مورد خودمون، جهان اطراف و کل عالم داریم.
سطح دوم: ارزشها و اولویتهایی که بر اساس این مفروضات شکل میگیرن.
سطح سوم: رفتارها و عادتهایی که بر اساس اون ارزشها انجام میشن.
سطح چهارم: آرتیفکتها یا
اینترنت قطع و وصل میشه، هیچ فیلترشکنی وصل نمیشه، همه خیابونا کیپتاکیپ پلیس وایساده و بستهست. میخوام بگم ممکنه چهلسالِ تمام همه نیروهای نظامی کشور رو شستشوی مغزی داده باشی که برای یک آرمان موهومی مردم رو بکشن، ممکنه تمام سرمایه موجود در کشور رو کانالیزه کرده باشی که کسی بیرون از دایرهت چیز قابل توجهی نداشته باشه، ممکنه به هیچ سازمان و شرکت خصوصیای که ربطی به خودت نداره و میتونه محل انباشت سرمایه باشه، اجازه نفس کشیدن نداده باشی
نام فیلم: #آواز_های_سرزمین_مادری_ام (#گمشده_ای_در_عراق) | نویسنده و کارگردان: #بهمن_قبادی | مدت زمان: ۱ ساعت و ۳۹ دقیقه___"هناره، عشقی در جنگ یا جنگی در عشق؟!"هناره زنی آوازهخوان است که همسر پیرش (ملا میرزا) را رها کرده و در مرز عراق آواز میخوانَد. ملا میرزا پیرمردی #کورد است و موسیقیدان، کلی شاگرد دارد و کودکان کورد در به در دنبال نوارهای صدای پسرش (برات) هستند که دلنشین میخوانَد.استارت اصلی داستان، زمانی زده میشود که ملا میرزا به همراه برات
یارحمان
کتاب باز می کنم ، میخونم ، می نویسم و دوباره می بندم
خیره به سقف به خونه به ...
حالا من یک عدد بیست ساله با پوچی بعضی آرزوها و رسیدن به بعضی هدف ها و ...
یک زندگی آروم و تاحدی با افکار تراوش شده از ذهن که میتونه زندگی آرومم رو مثل بمب اتم
بترکونه و از نقطه ی آروم به نقطه ی تلاطم برسونه !
ذهن من حالا درگیر دغدغه های بزرگتر شده و این یعنی من بزرگتر شدم
صدای اذان مغرب از مسجد میاد و آرامش قلب من میشه
کنترل برمیدارم و صدای تلویزیون زیاد
تقدیم به فرزندان شهدا
ب، الف، ب، الف! بخوان: بابا
چفیه و مُهر و استخوان: بابا!
بعد از این انتظار طولانی
خواهد آمد به شهرمان بابا
می نویسم زمین که قابل نیست
کی می آیی از آسمان، بابا!؟
آمدم من به پیشواز شما
دست خود را بده تکان بابا
تا ببینم در ازدحام حضور
تو کدامی در این میان بابا...
تو که یک عمر در سفر بودی
بیشتر پیش مان بمان، بابا!
باز من بی توام، تو...آن بالا
باز
سرم گرم ِ خدا بود و دیگر هیچ نبود ِ چمران بود. تمام که شد داشتم فکر میکردم کتاب لبنانش را شروع کنم به خواندن. اما نمی دانستم سر از مناسبات سیاسی و جغرافی اش در خواهم آورد یا نه. به هوای امام موسی صدر دوست دارم بخوانمش. قدیم تر ها، امام برایم صرفا کسی بود که چمران او را دوست می داشت. این که برایم قابل احترام بود تنها به این دلیل بود که چمران به او تعلق خاطر داشته ... حالا اما وضعیت متفاوت است. چمران خوش بخت بود که امام را دید و شناخت و همراهی کرد ...هو
در سری وبلاگ های موجود تصمیم دارم مطالب مهم سایت ویکی پدیا را برای کسانی که دنبال کننده وبلاگ های من هستند منتشر کنم شاید از خود بپرسید چرا مزایای این مقالات چی هست یکی از مزایای این مقالات این است که به زبان فارسی روان تبدیل شده و به راحتی قابل خواندن می باشد یکی دیگر از مزایای این مقالات فونت و ترتیب کلمات است از اینکه وبلاگ ما را را دنبال می کنید از شما تشکر می کنیم و آرزو داریم بتوانیم مقالات خوبی را برای شما فراهم کنیم
لطفا توجه داشته باش
خدمت به خلق
یکی از اهداف آفرینش انسان ، عبادت و بندگی ِخداوند می باشد ، و عبادات جنبه های مختلفی دارد ، که بر اثر انجام آنها ، انسان در مسیر عبودیت و هدفِ از آفرینش خود قدم بر داشته است ، حقیقت عبادت نیز تسلیم فرمان خداوند بودن و تعهّد و پایبندی به دستورات الهی می باشد که در ابعاد مختلف تحقّق می یابد ، از این رو هر عمل خدا پسندانه ای که از سوی شرع مُهر تأیید خورده و با نیت الهی به انجام می رسد ، عملی عبادی محسوب می شود .
اعمالِ عبادی ، گاه مان
جهان به شدت در حال گرایش به سوی فمینیسم است آن هم از نوع افراطی و تحقیر کننده مردانگی اش...
اما چرا مردها به گسترش فمینیسم اعتراض نمیکنند؟ به راستی شگفت آور نیست که هیچ سازمان حمایت از حقوق مردان نداریم؟ به راستی چرا؟
پاسخ به این پرسش بسیار ساده است:دسترسی آسان سکسی!
به راستی کدام گروه،بیشتر مورد بهره برداری جنسی مردان قرار میگیرند؛فمینیستها یا غیرفمینیستها؟
برای نمونه "نازلی کاموری" که با وجود فمینیست بودن،از چندهمبستری و روابط ج
به نام خدا...
سال یک ها آمدند، و ما در حال دگردیسی از سال یک به دو هستیم... چون بچه های جدید تا اواسط آذر مُهر ندارند، هم وظایف جدید سال دویی به عهده مان هست هم وظایف سال یکی...
سال یک، سخت بود و سخت گذشت، با ماهی 12 تا کشیک سی و خرده ای ساعته... یا خواب بودیم یا کف اورژانس و بخش در حال دویدن... (بخوانید سگ دو زدن)
سختی های کشیک و رزیدنتی به کنار... چشم باز کردم دیدم موهای پدرم سفید تر شده وشانه های مادرم افتاده تر و من توی این یک سال با اینکه خانه شان یک خی
دیاموند سوترا» یک خطبه باستانی بودایی است که نسل
بوداییها از قرن پنجم میلادی آن را به خاطر سپرده و میخوانند. سوترا، که بر ذات گمراه
کننده دنیای مادی تاکید دارد، ابتدا به زبان سانسکریت در هند نوشته شد و بعد در سال
۴۰۱ میلادی به زبان چینی ترجمه شد. گفته میشود که تعالیم دیاموند سوترا، مثل تیغ الماس،
توهمات دنیای مادی را میبُرد تا واقعیت و ابدیت را روشن کند.
یک نسخه از ترجمه اصلی، روی یک طومار کاغذی زرد
رنگ به طول ۵.۵ متر چاپ شده و در کتابخا
oo
به روشنی میدانم
بشرِ بشارت ناپذیر، در اندازه دانائی
نیست؛ بویژه آنکه زمین در تصرف جن و شبه
انسان گرفتار آمده و اجنه که فرزندان خودآ
بر زمین اند را توان پیمودن شناخت ممکن
نیست و بزرگان و نام آوران ایشان، کمتر
از آنند که به درک دانائی و روشنائی نائل
آیند؛ زین روی، ناگفتن و نانوشتن بهتر
اگر سرگرمی دیگری می یافتم.
گاه
اشاره بنام حیوانی و نسبت آن به شبه انسانی،
جداً توهینی است به ساحت آن حیوان که چیزی
بیشتر و کمتر از آنچه باید، نیست.
شبه
انسان
یمن در هفتهی که گذشت
هفتمین روز حملات عربستان سعودی به یمن در شرایطی آغاز شده که بنابر اعلام یونیسف دستکم ۶۲ کودک یمنی در حملات هوایی جنگندههای سعودی کشته شدهاند.
صبح پنجشنبه هفته گذشته سفیر عربستان در آمریکا از آغاز عملیات «توفان قاطع» برای تجاوز نظامی به حریم یمن خبر داد و اعلام کرد که این عملیات بامداد پنجشنبه ساعت ۲۴ به وقت عربستان سعودی با دستور ملک سلمان شاه این کشور آغاز شده است.
۱۰ کشور در این تجاوز نظامی مشارکت دارند که شام
سالها پیش بود که یه بیماری (مسمومیت دارویی) باعث شد یکی دو شبی مهمون بیمارستان باشم.اونجا دختری بود 21 ساله و بسیار مهربون که به نظر میرسید جزء کادر خدمات بیمارستان باشه ولی در اصل یک بیمار فراموش شده بود که خانواده برای ترخیصش نمیاومدند.
طفلک صرع داشت و مُهر طلاق رو پیشونیش بود و جگرگوشهی 6 سالش رو ازش گرفته بودند. شوهر سابقش کار و بار نداشت و حتی نمیخواست بچه رو مدرسه بفرسته. خانوادهی فقیر خودش هم تمایلی به نگهداری از اون و بچهاش
قسمت اول را بخوان قسمت 104
دست همسرم روی کمرم نشست و اندوه هایم خاکستر شدند ولی پا پس نکشیدم.
- بزرگ ترین هدیه رو پدربزرگم بهم داد، این قدر هدیه اش بزرگه که توی تموم این سال ها همراهم بوده و هست!
دکتر آرین نظری به سیلاب روی گونه هایم انداخت.
- هنوز هم دوسشون دارید؟
هق زدم و سرم را به نشانه ی نه چندین بار به طرفین تکان دادم.
دکتر ابرو بالا انداخت و آرام پرسید: چرا نه؟
گویی باز مادربزرگم دست و پاهایم را محکم زنجیر کرده و بر دهانم مُهر صموت زده بود که ق
قسمت اول را بخوان قسمت 85
سرم را به پشتی صندلی تکیه داده بودم و چشمان خسته ام در عرض چند ثانیه به آغوش خواب پناه برده بودند که با صدای کشیده شدن چرخ های چمدان روی موزاییک ها مجبور به بیداری شدم.
- حاضری؟
نفرت درون دیده اش زبانه کشید و جوابم را تنها با سکوت زهرآلودش داد، از جایم برخاستم و در خانه را باز کردم.
- بریم.
نفس عیقی کشید تا لرز چانه اش آرام بگیرد و بتواند وزن چمدان را هم بر پاهایش تحمیل کند.
- من میارمش، سنگینه.
همچنان لبانش را به هم دوخته ب
حالا وارد هفتهی سوم آذر ماه نود و هشت میشیم و آبان ۹۸ دورتر میشود. کلماتی که از روز اولی که به اینترنت دسترسی پیدا کردم توی سرم هستن رو بالاخره دارم تایپ میکنم. وقتی که نتم وصل شد و بالاخره به زندگی عادی برگشتم یک چیزی با قبلا فرق داشت.
من آدمیم که وقتی یک کودک کار میاد کنار ماشین تا گل بفروشه رومو میکنم اونور چون تحمل همچین صحنهای رو ندارم و تا مدت ها حالم بد میشه. وقتی یه اتفاق ناگوار و بد میافته خانواده سعی میکنن من خبردار نشم چو
افتادم به تمیز کردن اتاقم که خاک از سر و روش بالا می اومد.ریزه پیزه جاتی که به مناسبت های مختلف از دیگران و خودم(!)هدیه گرفته بودم رو جمع کردم توی یک جعبه تا مدام جلوی چشمم نباشن و خاک نگیرن و جایی رو اشغال نکنن...جا?به زودی کمبود جا پیدا میکنم...تعداد کتابها و جزوه هایی که خریدم انقدر زیاد شده که دیگه رسما قفسه ی خالی ندارم...و تعداد کتابهایی که باید تا خود روز امتحان بخرم?اوه...آمار قابل توجهی خواهد شد...
وسایل را پک کردم و سعی کردم به سوراخ سمبه ای
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی، ملقب
به الموید بالملکوت، خالق البرایا و قدح الزند- آتش افروز و شگفتی آفرین- و
معروف به شیخ مقتول، شیخ شهید و شیخ اشراق در سال ۵۳۳ -۵۴۹ هجری – در
شهر سُهرورد دیده به جهان گشود. شهر سُهرورد ( گل سرخ)، در جنوب زنجان و
غرب سلطانیه در ایالت جبال، یعنی ماد کهن واقع شده بود. این شهر در قرن ششم
هنوز آبادان و پُر رونق بود. سهروردی پس از سپری کردن ایام کودکی در
سهرورد، برای فراگیری دانش راهی مراغه شد. در مراغ
کتاب: دائرة المعارف بزرگ اسلامی
ناشر: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
مطالعه کتاب مستقیما روی پایگاه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی با تکیه بر روش های علمی و استناد بر موثقترین منابع و تازهترین اطلاعات به تدوین دائرةالمعارفی پرداخته است که نیاز علمی جوامع اسلامی را در این زمینه ــ تا آنجا که ممکن است ــ برآورده سازد. اگرچه این دائرةالمعارف، به اعتبار انحصار آن به فرهنگ جهان اسلام، تخصصی است، ولی دامنهای بسیار گسترده دارد. علوم قرآن
به نام خدا
دو نفر آقا اومدند تو مغازه و یکیشون پرسید بک گراند حرم امام رضا داری؟
گفتم میتونم تهیه کنم. برای چی میخواین؟(مهم بود که پرسیدم)
گفت این آقا توریسته . رفته مشهد و یادشون رفته عکس بگیرن. میتونن اینجا عکس بگیرن پشت سرشون عکس حرم امام رضا بذاری؟
نگاش کردم و لبخندی زدم و گفتم: کجاییه؟
گفت از کربلا اومده.
یهو مو بر تنم سیخ شد. بلند شدم. دستشو گرفتم نشوندمش رو صندلی کنار دست خودم.
گفتم همسایه امام حسینی؟
نگاهی به مترجم و راننده ش انداخت و او
ثارالله از القاب سیدالشهدا (علیهالسلام) بوده و شیعیان معتقدند که خداوند انتقام خون آن حضرت را از قاتلان خواهد گرفت، در روز عاشورا شخصی به نام «حصین» ابن مالک سکونى در مقابل سیدالشهدا (علیهالسلام) ایستاد و با اهانت فریاد زد و گفت: یا بن فاطمه خدا چگونه انتقام تو را از ما خواهد گرفت؟ امام حسین فرمود: شر خود شمارا دامنگیر خود شما میکند و خون شمارا مىریزد، سپس عذاب دردناک را بر شما مسلط مینماید. [1]
خونخواهی خداوند از اولیائش
قلبی که در قرآن از آن سخن رفته نمیتواند قلب به معنای عضوی از بدن باشد:
- قلب زنگ میزند و تیره میشود البته در اثر اعمال بد کَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. مطففین ۱۴. نه بلکه اعمالشان بر قلوب آنها زنگ گذاشته است- قلب مریض میشود (نه فقط از لحاظ طبیعى) بلکه از لحاظ عدم استقرار ایمان و بودن هواهاى شیطانى در آن فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ. احزاب-۳۲(۳). فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً بقره-۱۰(۴
قسمت اول را بخوان قسمت 136
عسلی هایم را به چشمان مشوشش دوختم.
- راست می گفتی، مشکلاتت این قدر بزرگه که کلمات از پسشون برنمیان حتی من لایق دونستنشون نیستم چه برسه به این که بخوام باری از روی دوشت...
انگشت اشاره اش را روی تیغه ی بینی اش گذاشت.
- هیش، نگو؛ نگفتم چون نخواستم حالت دلت بدتر از اینی که هست بشه.
خواستم زبان در دهان بچرخانم که پژواک قدم های دکتر مُهر سکوت بر لبانم زد.
- کدومتون می تونه مفهموم خانواده رو برام بگه؟
کلمات در ذهنم صف کشیده و من ا
با بررسیهایی که نویسنده در کتاب مقدّس، بهویژه تورات، و نیز آیات و روایات اسلامی انجام داده است، شک ندارد که خاخام "گلازرسون" نه تنها پیشگو نیست، مدّعی دروغینی است که به کتاب مقدّس یهودیان و مسیحیان دروغ بسته است، و کدها و رمزهایی که در تورات آمدهاند، درست خلاف گفتههای این خام نادان و دروغگو میباشند، و امسال (2020 م) نیز هیچ جنگی میان ایران و اسرائیل روی نمیدهد، و طبق آیات و روایات اسلامی فروپاشی اسرائیل پس از ظهور امام مهدی(علیهالسّ
#نقد_شعر کابوس صدای سوت قطار و تبِ ادرنالینشروع یک هیجانِ عجیب پوشالینتتق تتق تتتق شهرِ خالی از بارانفضای خانه پر از بوی گند نفتالینسقوط بیدِ تهجر، صدای شادیِ تختطلوع بخت لنین با غروب استالینترانه های گل و پونه های سرگردانعصای معجزه با رقص جالب چاپلیننماد مُهر به پیشانیِ پر از نیرنگرقابت متناقض، ضُماد و والوالینحصار درد بر اندام سروِ آزادیچراغ راه به دست جماعت ضالینتمام خواب شبم را ....چه خوب،بیدارمدوباره سوت قطار و تب آدرنالین#حامد_بیات
امشب یلداشب داشتیم. آقای قصه گفتند. هدهد فیلم گرفت. من هم فال گرفتم.
مهندس مثلا اعتقاد نداشت به فال و داشت مسخره میکرد این مسخرهبازیها را. مامان و هدهد گفتند که به جای او نیت میکنند. پرواضح بود که نیتشان، ازدواج است! هدهد که حتی به زبان آورد و گفت بگیر ببینیم تا سال بعد یک عروس وارد خانواده میشود یا نه. باز کردم و فکر میکنید چه آمد؟
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مِهر بدان مُهر و نشان است که بود
.
.
.
شایان ذکر است که مهندس، قاطعانه ا
وال پست کلافی است که در طول های مشخص برای یکپارچه کار کردن دیوار به کار می رود و سبب درگیری دیوار با اسکلت و در نتیجه استحکام دیوار خواهد شد. همان گونه که از نامش پیداست، وال پست نگهدارنده دیوار است یعنی یک عضو غیر سازه ای است که تنها کنترل خرابی دیوار را برعهده دارد در واقع وظیفه وال پست ها انتقال نیروهای حاصل از باد و زلزله از دیوار به فریم می باشد که موجب عدم تخریب دیوار می گردد. وال پست ها به طورکلی به دو دسته تقسیم میشوند:
والپست ع
درباره این سایت